بالندگیت را چشم انتظارم
می ترسم ،می ترسم از آن روز که آغوش مادر برای حجم تنت کوچک شود و نتوانم اینگونه تو را در آغوش کشم و تو را آرا مش دهم... این روزها را دوست دارم با همه ی سختی ها و دلشوره هایش حتی آن هنگام که به واسطه ترسی که خود می سازم اشک می ریزم و هیچ چیز آرامم نمی کند این روزها دوتایی بودنمان را دوست دارم و نمی خواهم هیچ کس و هیچ چیز شریک این لحظه ها شود تو هنگام بالندگیت آزادی مادر ...آزاد... بدان که هیچ انتظاری از سوی من تهدیدت نمی کند اما من به حکم مادر بودونم ؛به جرم اینکه بودنت را به خاطر اثبات مادر شدنم ازخدا طلب کردم تا همیشه در کنارت خواهم بود ؛تاهر آنوق...
نویسنده :
نسیم
23:56