دوماهگی ایلیا و اولین واکسن
کاش میدانستم چیست آنچه از تو تا عمق وجودم جاریست... پسرکم ،دو ماه گذشت،شصت روز... بهترین شصت روز عمرم ،دو هفته است که هر روز صبح با لبخند شیرین تو بیدار میشم و اون روز باز زیباترین روز خداست دیروز تو دو ماهه شدی و من یک هفته ی تمام غصه خوردم چون قرار بود واکسن بزنی از وقتی که یادم میاد هیچوقت از آمپول نترسیدم ولی دیروز... باورت میشه من بیشتر از تو گریه کردم وتو مثل همیشه مردانه بودی فقط چند لحظه گریه کردی اما من... تا ظهر که پات درد میکرد کمی گریه کردی ولی عصر که شد شدی هم...
نویسنده :
نسیم
12:43