ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ايليای من

جشن تولد ایلیا

1394/4/13 15:08
نویسنده : نسیم
725 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک نازنینم

من و بابا تصمیم داشتیم روز تولدت یک جشن مفصل برات بگیریم

حتی تم جشن رو انتخاب کرده بودیم و دوست داشتیم جشن تو یک سالن که مخصوص جشن تولد نی نی هاست باشه

 

 

اما...

روز تولدت درست روز چهارم ماه رمضون بود و دیگه اینکه آخرین امتحان بابا مهدی هم دقیقا همون روز بود و بابا درگیر بود(وقتی پسرم دو ماهه بود بابا کارشناسی ارشد قبول شد)

و قرار شد جشن بمونه برای بعد از ماه رمضون

 

 

اون شب می خواستیم یک جشن سه نفره بگیریم

شام بریم بیرون و برای اولین بار ببریمت شهربازی

اما...

صبح اون روز با صدای زنگ تلفن آنا بیدار شدیم

آنا گفت ما حتما باید امروز ایلیا رو ببینیم و عصر با آتا میایم

اون روز خیلی بی قرار بودم

تو فکر یک سال قبل بودم

شیرین ترین روز زندگیم

روز ورود تو به خونمون

 

و حالا فرشته کوچولوی من یک ساله شده

فکر کردم اون روز نباید ساده بگذره

شام درست کردم و بعد با وسایلی که تو خونه داشتیم خونه رو تزئین کردم

 

 

با دیدن بادکنک ها چقدر ذوق کرده بودی عشقم

 

 

 

 

به بابا هم زنگ زدم و گفتم برات کیک بگیره

اون شب یک جشن ساده و کوچک گرفتیم

آنا؛آتا؛بابایی؛مامانی و مامان عزیز مهمان ما بودن

برنامه جشن شما سر جاش بود تا اینکه...

ماه رمضان تموم شد

پسرک من هم خیلی شیطون تر شد و هم خیلی مامانی

یک لحظه از من جدا نمی شی و حتی خونه مامانی (طبقه بالا) من باید پیشت باشم

خیلی هم بغلی شدی و از همه کارهایی که بزرگترها انجام میدن باید سر در بیاری

وقتی آشپزی میکنم یا ظرف می شورم باید بغلم باشی وگرنه کلی گریه می کنی آخر سر هم سرتو می کوبی به کابینت ها

وقتی مهمون میریم یا تو شلوغی فقط گریه میکنی

و همین باعث شد که از جشن گرفتن منصرف شدیم

چون هم پسرم خیلی اذیت میشد و هم مامان واقعا نمیتونه هیچ کاری انجام بده

خدا رو شکر که روز جشن تولدت عزیزترین هامون در کنارمون بود

شرمنده گل پسرم ولی سالهای زیادی پیش رو داریم و من و بابا قول می دیم بهترین جشن ها رو برات بگیریم

 

 

عکس های جشن تولد یک سالگی ایلیای من

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آتا و بابایی

پدربزرگ های مهربان پسرم

 

 

 

 

 

این بهترین کیکی بود که بابا تونسته بود بگیره

 

 

ایلیای من : صبح روز سی و یکم خرداد سال 1393

 

 

ایلیای من : ساعت هشت وده دقیقه صبح روز سی و یکم خرداد سال 1394 درست یک سال بعد از لحظه به دنیا آمدن

 

 

 

 

و اما...

هدیه های پسرم

 

 

آنا؛ آتا  و بابایی و مامانی و عزیز مامان : وجه نقد

 

 

هدیه عمه مریم و عمو مهدی

 

 

 

 

هدیه عمو محمد و زن عمو

 

 

هدیه دایی دایی

 

 

هدیه من و بابا هم دفترچه حساب پس انداز بانکی

به امید آینده ای زیبا برای پسرمون

 

 

تک گل باغ زندگیمون

 

تولدت مبارک

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ايليای من می باشد